پنگوئن، آره توی دنیای جدیدی که روز به روز همه چی به سمت آنلاین شدن قدم بر میداره برای بعضی از وب سایت ها پنگوئن حکم ترمز رو داره و برای بعضیا مثل من حکم افتادن تو مسیری به اسم کد نویسی و سئو. چطور؟ باهام همراه باشین تا براتون قصه جذاب خودمو ( هشتگ خوشیفتگی، هشتگ عینک دودی) تعریف کنم.
پنالتی شدن
اوایل سال 95 بود که یه وب سایت خدمات آنلاین با برادرم راه اندازی کردیم در حالی که تو برزخ یه چیزی از طراحی سایت میدونم و یه چیزی نمیدونم بودیم، اوایل کار به دلیل اینکه رقبای کمتری داشتیم به راحتی توی کلمات کلیدی رتبه می گرفتیم و اصلا هم تمایلی به کد نویسی، طراحی سایت و سئو به صورت تخصصی نداشتم تا اینکه یه روز آفتابی در سال 97 وقتی از خواب بیدار شدیم متوجه شدیم که وب سایتمون از تمامی نتایج گوگل حذف شده، حالا حتی صفحه 10 گوگل هم اثری ازش نبود. شروع به سرچ توی گوگل کردم ببینم چرا این مشکل به وجود اومده تا اینکه بعد از کلی پرس و جو متوجه شدم که به دلیل لینک سازی های اسپم و بی پایه اساس وب سایت ما پنالتی شده و با “الگوریتم پنگوئن” آشنا شدم.
از اونجایی که من آدم کنجکاوی بودم و باید این مشکل رو حل میکردم با اولین سرچ در مورد الگوریتم پنگوئن به مقاله ی آکادمی وب سیما در مورد الگوریتم پنگوئن رسیدم که خیلی کامل همه چیز رو توضیح داده بود، اینجا شروع دنیای جدید من بود.
و اما ادامه تحصیل در رشته مورد علاقه
هر روز سایر مقالات آکادمی وب سیما رو میخوندم و روی وب سایت خودمون پیاده میکردم. با شروع دانشگاه و رفتن به رشته کامپیوتر دانشگاه شهید بهشتی این علاقه بیشتر و بیشتر شد و نیاز داشتم به اطلاعاتی در مورد طراحی سایت و کد زنی برای پروژه های دانشگاه و حتی اصلاح بعضی بخش های سایت خودمون که عموما از قالب های آماده و صفحه سازها کمک میگرفتم یا جسته گریخته در حد خیلی کم و اینکه بتونم پروژه های دانشگاهی رو هندل کنم بسنده می کردم. علیرغم اینکه خیلی دوس داشتم طراحی سایت رو به صورت تخصصی پیگیری کنم اما مشغله های زندگی و نبود تمرکز این اجازه رو بهم نمیداد.
ترم اول دانشگاه بود که رزومم در شیپور پذیرفته شد اما وقت مصاحبه متوجه شدم کاری که قراره انجام بدم خیلی به علاقم ربطی نداره اما پذیرفتم و یک سال و اندی در قسمت ادمین مشغول به کار شدم و خوشبختانه تقریبا 7 ماه هم در تیم سئو با شیپور همکاری میکردم و تجربه های خوبی هم در این قسمت داشتم.
شروع داستان وبسیما و کارآموزش
نزدیک به دوماه پیش بود که آکادمی وب سیما فراخوان جذب کارآموز در زمینه طراحی سایت داشت، این بهترین فرصت بود تا به هدفی رو که خیلی وقت بود دنبالش بودم تو یه شرکت معتبر برسم. بعد از ارسال رزومه و چند آزمون و مصاحبه (بخوانید آزمون متفاوت، کمی سخت و مصاحبه ای به دور از کلیشه های مرسوم) در کار آموزش متخصص وردپرس آکادمی وب سیما پذیرفته شدم. خوشحالی و شوق آموزش دیدن در فضای حرفه ای که همیشه دنبالش بودم یکی از بهترین اتفاق هایی بود که داشت می افتاد.
با شروع دوره کار آموزش به دلیل حجم مطالب گسترده، وجود رقابت بین 4 نفر و بازه ی زمانی تحویل پروژه ها خیلی زود این اشتیاق جاش رو به استرس داد اما به قول فهیم عطار بین استرس و هیجان مرز باریکی وجود داره و اینجا همون مرز باریک بود و این استرس هیجانی بود از نوع رشد کردن و فاصله گرفتن از روزمرگی.
چیزی که در این بین به ما آرامش میداد وجود امین اسماعیلی عزیز، خانم پاسبان پور و خانم خانقاهی بود که صبورانه و متعهدانه علیرغم اینکه میدونم شلوغ بودن اما هر وقت سوال میکردیم با راهنمایی هاشون ما رو تنها نمیذاشتن.
حالا پایان ماه اول کارآموزش بود و طبق برنامه زمانی دقیقی که چیده شده بود فقط سه نفر بر اساس معیارهای مختلفی مثل حضور منظم در جلسات، دیدن ویدئوهای آموزشی و کیفیت پروژه ارسالی سه نفر به مرحله بعد برای ادامه دوره راه پیدا میکردن. خداروشکر که با همه ی تلاشم رو کردم و از این مرحله هم با نمره خوبی عبور کردم.
اما چکیده تجربه ای که در این مدت در وبسیما داشتم دقیقا همون چیزی بود که در ذهنم از وبسیما نقش بسته بود شایدم بهتر. وبسیما بدون هیچ چشمداشتی محیط حرفه ای آموزش توام با پروژه های چالشی رو فراهم کرد و چی از این بهتر …
شاید اگر از اول الگوریتم پنگوئنی در کار نبود من در این مسیر نیفتاده بودم شاید هم اصلا ربطی نداشته و تقدیر بوده، نمیدونم من در مورد تقدیر هم برزخی نگاه میکنم گاهی اعتقاد دارم گاهی بی اعتقاد میشم. چیزی که مهمه اینه که هیچوقت حتی حین کار هم دست از یادگیری نمیکشم اما تاریخ یادگیری من به قبل از کارآموزش و بعدش تقسیم میشه و روش یادگیریم متفاوت …
الان که این متن رو میخونی شاید 4 دقیقه بیشتر نگذشته باشه اما خستتون نمیکنم و اگر بخوایم در یک کلمه کارآموزش در وبسیما “بی نظیره” فقط همین… ممنون که تا پایان همراهم بودین ; )