آیا تا الان فکر می کر دید افرادی که معلولیت دارند توانایی کار کردن و کسب در آمد را ندارند ؟ جواب این سوال را خودتان بد هید.
من گرافیست هستم.
وقتی آشنا شدن با یک شرکت باعث می شود، تو رشته ای که خیلی علاقه داری پیشرفت کنی تمام وقت را برای کار کردن روی تسگ هایی که بهت از طرف شرکت محول می شو د به موقع برسانی.
به خاطر کرونا و انگیزه نداشن برای بیدار شدن در صبح من تا قبل ازآشنا شدن با شرکت تا ساعت یازده صبح می خوابیدم ،چون کار کلاسی و پروژه ای برای تحویل دادن به کسی رانداشتم ، بنا بر این ساعت یازده از خواب بیدار می شدم شروع به دیدن فیلم آموزشی و پروژه زدن و کار کردن رزومه جمع کردن برای کار کردن دریک شرکت بودم.
یکی از روزها دوستم به من گفت عارفه یک شرکتی هست به افرادی با شرایطی که توداری، تولید محتوا می آموزند، من خیلی سخت قبول کردم. در رعد القدیر درکلاس تولید محتوا شرکت کرده بودم ولی استاد که برای آموزش دادن آمده بود اصلاً جواب سوال من را نمی داد البته ناگفته نماندکه هیچ کدام از مربی های رعد مربی ها ی خوبی نیستند و اصلا با بچه ها همکاری نمی کنند.
آغوش مادرانه ی خانم هوشیلا(استاد آموزش کامپیوتر)
و کار ها ی گرافیکیICDL درجه1و 2
چون محیط رعد اصلا خوب نیست و امکاناتی را که استاد می خواستند فراهم نمی کردند .بعد از مدت هایک استادخوب پیدا کرده بودم و نمی خواستم استاد خوبم رااز دست بدهم دیگه رعد نرفتم و نمی رم.
عذاب وجدان گرفتن من در مواقعی که برای نوشتن تسگ وقت کم می آوردم .
وقتی تسگ را می نوشتم وبه خاطر این باید تسگ را به موقع می رساندم ، مجبور بودم عکس را ادیت نکرده در مقاله بگذارم به شدت عذاب وجدان می گرفتم چون تنها شاگرد فعال کلاس خانم هوشیلا من بودم و تنها کسی راکه استعداد گرافیست شدن درآن دیده بودند و کمکم کردند این استعداد را در خودم تقویت کنم ایشان بودند و همیشه به من می گفتند تو بهترین شاگرد من هستی من از تو انتظار دارم کار های گرافیکی را خیلی خوب انجام بدی، من به استاد قول دادم وگفتم چشم استاد این کار را انجام می دهم حتما.
شروع کار آموزش روزهای شنبه،دوشنبه و چهاشنبه هر هفته بود.
هفته ی اول به شدت سرما خورده بودم،دوستم بهم گفته بود تولید محتوا یکی ازشاخه های کار های گرافیکی است،من عاشق کارهای گرافیکی و نوشتن هستم به همین دلیل در کلاس تولید محتوای رعد شرکت کرده بودم و به آن نتیجه ی دل خواه که یادگری درست نوشتن و کار های گرافیکی نرسیده بودم به شدت نا امید شدم من همیشه خیلی دوست داشتم تولید محتوا را یاد بگیرم چون قبلا خودم این مطلب رادر اینتر نت سرچ کرده بودم تولید محتوا چیست . و اگر بخواهی چیز هایی را که دلت می خواهد چگونه بنویسی،من خیلی دوست داشتم یادبگیرم ولی با توجه به این که استاد تولید محتوای خوبی در مجتمع رعد نبود من امیدی به یادگیری تولید محتوا نداشتم چون با خودم فکر می کردم وقتی به صورت حضوری استادی جواب سوالم رانمی دهد،استاد ی که من را ندیده جواب سوالم را می دهد؟ با همان ذهنیت بعدی که نسبت به تولید محتوا داشتم با نا امیدی وارد جلسه شدم ، روز اول نیم ساعت بیشر جلسه نداشیم به خاطر قطع و وصل شدن اینترنت نتوانستم وارد جلسه بشوم به خانم ابو القاسمی(استاد تولید محتوا ) پیام دادم گفتم استاد من از ساعت هفت صبح پای سیستم هستم ولی چون اینترنت قطع و وصل می شود نتوانستم وارد جلسه بشوم.
اولین باری که صدای استاد را می شونی وفکر می کنی به خاطر قطع و وصل شدن اینترنت و وارد نشدن به جلسه ازدست تو ناراحت است چه حسی داری؟
بعد ازاین که به استاد پیام دادم که استاد وارد جلسه بشوم
استاد بلا فاصله بامن تماس گرفتند،وقتی گوشی رابر داشتم منتظر یک صدای عصبانی بودم که به من بگوید عارفه چرا واردجلسه نشدی؟
اشتباه فکر می کردم گوشی را برداشتم و گفتم استاد من ازهفت صبح پای سیستم هستم ولی نتوانستم وارد جلسه بشوم استاد با صدای پر انرژی ومهربان به من گفتند عارفه نگران نباش عقب نماندی درس خواصی ندادیم فقط یک کتاب در مورد تولیدمحتوامعرفی کردم، که بلا فاصله لینکش را در گروه فرستاد من هم شروع به خواندن کردم.
د ر اسپرینت اول با سایت ویرگول آشنا شدیم وقتی استا د یک تایتل می داد، حتی باتعداد کم کلمات و ازروی کم تجربگی در نوشتن مقاله وبا داشتن غلط املایی، استاد مقاله را قبول می کرد.
استاد آنقدر مهربان بود که حتی مقاله های به هم ریخته ما راقبول می کرد که باعث خجالت زدگی ما می شد.
اسپرینت دوم در اوج حرفه ای شدن مواجه شد با آمدن مهمان(عمه وبابابزرگم) که مهمانان تا اوایل اسپرینت سوم منزل ما ماندند.
به علت کوچک بودن منزل ما و ورود مهمان به منزل ،ساک و وسایل شخصی مهمان را بالاجبار در اطاق من قرار می دادند ومهمان مجبور می شد جهت استفاده و برداشتن وسایل خود دائم به اطاق من رفت و آمد کند که این مسئله باعث پرت شدن حواس من می شد.،من اصلآً تمرکز حواس نداشتم در همین موقعه مقاله هم باید می نوشتم و تحویل می دادم.
تایتل مقاله ها:
جاهای دیدنی مشهد از نظر گردشگری ،جاهای دیدنی مشهد از نظر تاریخی ،معرفی بهترین سوغات مشهد با قیمت مناسب،بیلبورد محتوایی.
خستگی و عصابی شدن از این که تمرکز نداشتم تسگ ها را درست انجام بدهم بیشتر ناراحتم می کرد.
چون مهمان داشتیم اصلا تمرکز نداشتم تسگ ها را انجام بدهم، ومجبور بودم خودم را خوش حال نشان بدهم.
ساعت ارسال تسگ:
استاد وقتی تایتل ها را ارسال می کرد،تا فردا نه شب فرصت ارسال تسگ را داشتیم چون تمرکز در نوشتن کامل تسگ ها را نداشتم ، همان تسگ نصفه را در گروه ارسال می کردم.
وقتی همه می خوابیدند تازه من به علت عقب ماندن از نوشتن تسگ شروع به گریه می کردم.
شب تسگ را در گروه ارسال می کردم،ولی نصفه و بی دقت از این که شرایط انجام تسگ رانداشتم و مجبور بودم تسگ نصفه را در گروه ارسال کنم خیلی ناراحت بودم و روی شرکت درجلسه را نداشتم چون نمی خواستم استاد را ناراحت کنم استاد(خانم ابوالقاسمی) روی من خیلی حساب کرده بود.چون من کار های گرافیکی می کردم از من انتظار داشت همیشه بهترین مقاله را بفرستم من هم که از رفت و آمد عمه ام اصلا تمرکز نداشتم خیلی عصبابی شدم نمی دانم چه جوری تسگ را نوشتم .و در گروه اسال کردم و بعد ازارسال تسگ روی تختم تا صبح گریه کردم.
دوشبه روز جلسه:
استاد لینک را فرستاد و همه وارد جلسه شدیم.
احوال پرسی استاد قبل از شروع جلسه: استاد همیشه قبل از جلسه با ما احوال پرسی گرم می کردند ، استاد از دستم خیلی ناراحت بودند بخاطر این که تسگ رادیر ارسا ل کرده بودم.
وقتی استاد آنقدرتورادوست داشته باشد با این که از دستت خیلی ناراحت است وچیزی نمی گوید وجلوی بقیه (مامانم،عمه،بابا بزرگ) آبرو یت را حفظ می کند، چه حسی پیدا می کنی؟ من بیشتر شرمنده شده بودم چون می دانستم خیلی از دستم ناراخت است ولی حتی یک جلمه ای نگفتند که من از دست تو ناراحت هستم .
جلسه تمام شد:
وقتی از صدای استاد متوجه بشوی استاد از دست تو ناراحت است بیشتر داغون می شوی:
من چون می دانستم استاد از دستم ناراحت است بعد از مدت ها یک استاد خیلی خوب تولید محتوا پیدا کرده بودم اصلاًدلم نمی خواستم صدای استا د را نارحت بشنوم،جلسه که تمام شد من از استادم شرمند ام، استاد فرمودند شرمندگی ندارد عارفه جان من تو را بخشیدم ،تلاش کن دیگه تکرارنکنی ، من هم گفتم چشم استاد.
Any desk اولین باری که با استادبا این نرم افزار وصل شدم(یا بهتربگویم شروع دوستی من و استاد):
اولین باری که به استاد از طریق لب تاب وصل شدم خیلی سختم بود، خیلی استرس داشتم ،اصلا راحت نبودم.
چون استاد از روی صدام متوجه شد که با آن را حت نیستم.
اولین جرقه ها ی دوستی من استاد:
در اولین جمله ای که گفتم استاد متوجه شد، که من استر س دارم، و فرمودند: ما با هم دیگه دوست هستیم با من راحت باش بعد از این جمله ی استاد من سیستم را به استاد سپردم.
بعداز رفتن مهمان ها تلاش من برای انجام دادن تسگ بیشتر شدو خسته شدن من به دلیل وجود مهمان(عمه و بابا بزرگ ) باعث نشد اموری را که به عهده گرفته بودم در آن کوتاهی کنم لذا متوجه شدم در این مدتی که مهمان داشتیم با چه شرایط سختی تسگ را انجام دادم، وبرای این که خستگی از انجام تسگ در شرایط سخت از تنم بیرون کنند،ا ولین کاری را که استاد انجام دادند کار کردن با انی دسک بود.چون قبلا با انی دسک کار کرده بودم گفتم استاد من کار با را بلد هستم ،خیلی با انی دسک کار می کنم ، استاد درخواست وصل شدن با انی دسک را برایم فرستادند و قبول کردم و گفتند بیا باهم مقاله ی از خانه تا سیاره پروکسیما را بگذاریم در ویرگول تمام مدتی که استاد با لب تاب ام کار می کرد تمام خستگی ها من داشت کم کم از تنم خارج می شد.
روز چهارشنبه:مثل همیشه سلام صبح بخیر گفتیم و منتظرشدیم استاد لینک ورود به جلسه را در گروه بفرستند،تا ما وارد جلسه بشویم، استاد لینک نفرسادند، پیام فرستادند امروز جلسه نداریم من از شرکت مر خصی گرفتم و راهی سفر هستم تایتلی برای تمرین برا ی شما در گروه ارسال می کنم ساعت 2بعد الظهر تایتل را ارسال کردند ، من بلافاصله شرو ع به نوشتن کردم نوشتن من که تمام شد، شروع به طراحی کارت ویزت کردم.
وقتی دلت می خواهد همه ی دنیا بدانند که چه استاد خوب ومهربانی داری:
با خودم گفتم برای تایتلی که استاد فرستاده تو گروه اول مقاله بنویسم وبفرستم ،بعد مقاله از خانه تا سیاره راکامل کنم
بعد از مدت ها و شرایط سختی که برای نوشتن داشتم(بودن عمه وبابابزرگ)برای اولین بار مقاله ای استاد می خواستم زود بفرستم
فکر می کردم وقت آزاد برای طراحی کردن پیدا کردم یک کارت برداشتم و شروع به طراحی کردن کردم ،هم طراحی کردم وهم منتظر کامنت بودم چون استاد گفتند : اگر کامنت هایت زیا د شود جایزه داری، من هم خیلی خوش حال بودم با خوش حالی از گرفتن کامنت شروع به طراحی کردن کردم با خودم گفتم آفرین ببین چه مقاله خوبی نوشتی با نوشتن اولین مقاله احساس کر دم دارم کم کم یک گرافیست ونویسنده می شوم خیلی خوش حال بودم با خودم می گفتم من الان یک گرافیست نویسنده هستم خیلی خوش حال بودم خداروشکر کردم که روزبه روزبه اطاعاتم اضافه می شود،
سایت ویرگول را سرچ کردم صفحه را مینی مایز کردم که هم به طراحی کردن برسم و هم حواسم به کامنت ها باشه هر روز داشت کامنت ها بیشتر می شد تا روز برگشت استاد از مسافرت تعداد کامنتهایم 27 کامنت شد.
استاد به من پیام دادن عارفه چند تا کامنت گرفتی؟
با گفتن عدد و روبه رو شدن با خوش حالی استاد
وقتی گفتم استاد 27عدد استاد خیلی خوش حال شدند، خیلی تشویقم کردند.
استاد انقدر از تعداد کامنت هایم خوش حال شدند که تعداد کامنت ها یت را توجلسه علام کردند.
شنبه :با برگشت استاد و شروع دوباره جلسه
تا وارد جلسه شدیم استاد این قدر از تعداد کامنت ها یم خوش حال بودکه با تمام وجود خندیدند،گفت بچه هاببنید مقاله ی عارفه 27 کامنت گرفته.
وقتی از انرژی بی نهایت استاد دوباره انرژی می گیری:
من از این حرف خیلی خوش حال شده بودم دوباره رفتم کامنت هایم را چک کنم، بینم کامنت هایم ازبیست و هفت تا بیشتر شده یا نه؟
از حذف مقاله ی من توسط سایت ویرگول تا اوج ناراحتی و ندیدن فایلم روی دسک تاب:
دوستم پیام داد، عارفه مقاله ی از خانه تا سیاره ی پروکسیما نصفه شده، خیلی نارحت شدم از این که مقاله ام
نصفه شده بودآنقدر حول کردم اصلاً نمی دانستم چه کار کنم از ناراحتی یک دفعه دنیا روی سرم خراب شد، با خودم گفتم این جوری شودیگه ندیده بودم که یک سایت بخواهد تمام زحمت هایی راکه تا الان کشدیده بودم حذف کند،خیلی عصبابی بودم از این که سایت ویرگول مقاله ام راحذف کرده ،یک فایل وورد باز کردم دوباره شروع کردم به نوشتن از شدت عصانیت از سایت ویرگول واین که نمی تواستم به استاد بگویم که مقاله ام حذف شده چون استادخیلی خوشال شده از این مقاله کامنت زیاد گرفته با خودم گفتم الان به استاد بگویم ،استاد خیلی ازدستم عصبابی می شود،نمی داستم چه کار کنم یک کمی نوشته بودم، از روی آن عکس گرفتم برای دوستم فرستادم از شدت عصانیت هیچی یادم نمی آمد که ادامه آن را بنویسم ،لب تاب را بستم عکسی که از چیزی که نوشته بودم برای دوستم فرستادم، به دوستم گفتم مقاله ام روی دسک تابم نیست،توکه قبلا ٌ مقاله خوانده بودی لطفا ٌ کمکم کن دوباره بنوسم.
وقتی خیلی نارحتی و دوستت تمام تلاشش را می کند تاآرام بشوی:
دوستم کمکم کرد تا یک کمی نوشتم،بعد قربون صدقم رفت تا آرام شوم ،بهم گفت عزیزم آرام باش مطمئنم یک جا سیو یش کردی ،بعد از این حرف دوستم کاملاً آرام شدم ،رفتم گشتم پیداش کردم روی دسک تاب سیویش کرده بودم و از شدت عصبانیت از سایت ویر گول که مقاله ام حذف کرده یادم نبود کجا سیویش کردم، وقتی آرام شدم،دیدم روی دسک تاب سیو کردم خیلی خوش حال شدم از این که پیدایش کردم.
همسایه ها یاری کنید تامن استاد سپراز کنم
سایت ویرگول هیچ وقت به من لینک درست نمی داد،شش بارتلاش کردم بازم درست نشد،از یکی از بچه ها پرسیدم چه کار می کنی که ویرگول بهت لینک درست می ده؟گفت لینک را کوتاه می کنم ، گفتم چه جوری لینک راکوتاه می کنی؟برایم فیلم گرفت وفرستاد، از روی فیلمی که فرستاده بود پیش رفتم، ولی بازم درست نشد.
وقتی تمام تلاشت را می کنی تا استادت راسور پرایزکنی ولی نمی توانی.
خیلی ناراحت شدم از این که خودم نمی توانم مقاله ی کامل را بگذارم تو ویرگول با ناراحتی با استاد تماس گرفتم، گفتم استاد ویرگول مقاله من را حذف کرده ومن خیلی تلاش کردم که مقاله ام را بگذارم تو ویرگول گفتم استاد مقاله ام رامی گذارم ولی به من لینک درست نمی دهد چه کار کنم؟
و دوباره صدای مهربان استاد:
وقتی به استاد گفتم من خیلی تلاش کردم مقاله ام را بگذارم تو ویرگول گفتند نگران نباش من خودم می گذارم فقط فایل وورد را برایم بفرست خودم برایت می گذارم.
خیلی خوش حال می شوی وقتی که بدانی استاد از حرف تو ناراحت نشده.
بعد از هفت بار تلاش،مجبور شدم به استاد بگویم،استاد ویرگول مقاله من را نصفه کرده،و من هفت بارتلاش کردم که در ویرگول بگذارم ولی نشده اصلا از حرف من ناراحت نشدند و با مهربانی گفتند باشه چک می کنم.
وقتی بعد از چند بار تلاش خودت واستاد کامنتهایت برنمی گرده و خستگی هم برای تو و هم برای استاد باقی می ماند.
وقتی استاد مقاله رابارگذاری کرد ولینکش را برایم خوشحال شدم. از مادرم تقاضا کردم که لب تابم را در اختیارم بگذارد.
لب تابم را باز کردم، می خواستم وارد جلسه بشوم ،دیدم لب در حال آبدیت شدن می باشد، چند دقیقه صبر کردم فکر کر دم آبدیت لب تابم زود تمام می شود، تازه عددآبدیت لب تاب شده بود سی وپنج درصد به مامانم گفتم مامان با گوشیم وارد سایت می شوم.
وقتی ده دقیقه از جلسه گذشته وارد جلسه می شوی:
باگوشی وار شدم،گفتم سلام استاد با ناراحتی گفتند:ده دقیقه دیر کردی از این که دیر کرده بودم خیلی نارحت بودم بخاطر این که استاد از دستم عصبانی بود نه سوال پرسیدم ونه تو بحث کلاس شرکت کردم ساکت شدم و فقط گوش کردم.
وقتی ساکت بودن کار خودش رامی کند:
استاد آرام شده بود دیگه از دستم عصابی نبود.
استاد دوست دارد همیشه صدای تورا بشنود
جلسه که تمام شد،وقتی استاد صدا یم کرد گفت عارفه هستی آنقدر خوش حال شدم داشتم بال در می آوردم .
وقتی می بینی استاد دیگه از دست تو عصابی نیست
با انرژی جواب دادم بله استاد هستم.
خداراشکر دیگه عصانی نبود درمورد لینک گفتم قبلا با دوستم ساخته بودم ولی نتواستم وار شوم.
تا حالا با گوشی خودت با استادارتباط کار داشتی؟
وقتی به استاد گفتم اکانت داشتم ولی نتواستم وارد شوم ، استاد گفتند نگران نباش الان باهم درست می کنیم من با گوشی می گفتم استادهم مطالبم را تایپ می کرد ،احساس می کردم مثل دوتا دوست داریم با هم کارمی کنیم خیلی خوش گذشت خیلی کیف کردم .
وقتی تمام شد استاد گفت بر و دیگه با خیال راحت پست بگذار
خیلی خوش حال شدم از این که دیگه می توانم پست بگذارم.
وقتی با انرژی می روی پست بگذاری ولی نمی توانی
با خوش حالی رفتم پست بگذارم ولی نشد چون لینک دوباره مشکل پیدا کرده بود خیلی تعجب کردم.
از کار کردن حرفه ای تا مشکل داشن خود لینک :
از صبح تلاش کردم لینک درست شودولی نشد، بعد از ظهر با دوستم دوتایی تلاش کردیم بازم نشد.
از کلافگی من به خاطر درست نشدن لینک تا درست نشدن لینک
خیلی کلافه شدم با خودم گفتم دوتا دختر حرفه ای یعنی چی چرا درست نمی شود؟
از صدای نگران تا درست شدن کامل لینک دین:
به استاد پیام دادم گفتم استاد لینک دوباره خراب شده،استا د به سیسم وصل شد با همان جمله ی آشنا و آرامش دهنده گفت نگران نباش الان باهم درست می کنیم و لینک کاملا درست شد.
از آماده شدن برای ورود جلسه تا مشکل داشتن یک دفعه ای گوگل میت:
مثل همیشه آماده ورود به جلسه شدم لینک جلسه ر ا از تو گروه کپی کردم تو گوگل میت پست کردم سه بار این کار کردم ولی نشد وارد جلسه بشوم.
وقتی همیشه توانستی واردجلسه شوی الان که نمی توانی واردشوی چه حسی پیدا می کنی ؟
خیلی استرس گرفته بودم نمی دانستم چه کار کنم ، فقط ، گفتم استاد نمی توانم وارد کلاس شوم.
و دوباره صدای مهربان استاد :نگران نباش دارم جلسه را برایت ضبط می کنم خیلی خوش حال شدم.
وقتی استاد با این مهربانی هر کاری رامی کند تا از درس عقب نمانی
می خواستم برای این که زحمت استادم راکم کنم ،با خودم گفتم باید یک کمی آمادگی ذهنی داشته باشم.
وقتی تو گروه دو یا بیشتر دوست خوب داری:
از یکی از دوستام پرسیدم و برایم توضیح داد. کمی آمادگی پیدا کردم.
وقتی آنقدر برای استاد مهمی مطالب درسی آن روزی که به دلیل مشکل داشتن گوگل میت نتوانستی وارد جلسله بشوی ویدئو کلا س را به صورت ویژه برایت می فرستند.
استاد گفتند کلاس را برایت ضبط می کنم، با تمام خستگی که از جلسه با بچه ها داشتند، وقت گذاشتند،دوباره مطلبی که به بچه ها تو جلسه گفتند، به صورت جدا گانه برای من توضیح دادند و فیلمی از آن تهیه کرده و به ویدئو آموزشی تبدیل کردند، و یک ویدئو جامع برای من فرستادند و گفتند درس امروز خیلی آسون بود ویدئو را ببین و اگر سوالی داشتی از من بپرس خیلی خوش حال شدم و منتظرشدم تا استاد ویدئو را بفرستند.
استاد ویدئو را فرستادند ومن شروع به دیدن کردم
وقتی تمام تلاش خود را می کنی با این که تو جلسه نبودی یک مقاله خوب بفرستی:
من این ویدئو را خیلی دوست داشتم چون استاد با تمام خستگی و به صورت ویژه برای من فرستاده بود،با تمام وجودم نشستم ویدئو دو بار دیدم و بعد شروع به نوشتن مقاله کردم و بعد از پایان نوشتن در گروه ارسال کردم
روز شنبه:
واردجلسه شدیم استاد همه ی مقاله ها راچک کردند به من که رسیدند ،گفتند:آفرین خوب نوشتی با این که تو جلسه نبوی فقط گفتند چندتا ایراد دارد ، ایراد هایم را گفتند،و گفتند مقاله ات را ادیت کن من از این که استاد گفتند خوب نوشتی خیلی خوش حال شدم ، اصلا فکر نمی کردم با این که تو جلسه نبودم خوب نوشته باشم وقتی استاد گفتند خوب نوشتی انقدر خوش حال شدم داشتم بال در می آردم .
بعضی موقع ها استاد می گفتنداز سایت مدیاپلیررا ببینیدوامکان نصب شدن آن روی هر سیستمی وجود دارد،که اگر در دوره آموزشی نشتنکی پروکسیما شرکت کنید حتما با این مدیا پلیر آموزشی توسط استاد (خانم ابوالقاسمی) حتما آشنا می شوید.
ویدئو های آموزشی در سایت وب سیما:
وقتی از این جمله استاد (خوب نوشتی) با خوش حالی خیلی انرژی می گیری و باعث می شود بقیه ی مقاله هارا عالی بنویسی :
الگوریتم های گوگل:
الگوریتم ها ی گوگل خیلی طولانی نبود فقط مربی که الگوریتم ها گو گل راتوضیح می داد با سرعت خیلی بالا توضیح می داد ، استاد گفتند این ویدئو ها را ببنید و از این الگوریتم ها مقاله بنوسید.
شاید باور نکنید و لی برای نت برداری ده بار گوش کردم من قبلاً فیلم آموزشی زیاد ی دیده بودم،زیاد نت بر داری کردم، ولی این ویدئوها خیلی سرعتش بالا بود،یکی یکی نت برداری می کردم ،تایپ می کردم تا ساعت 2شب بیدار بودم، تا بخواهم بفرستم ساعت 3 شب شد، خوابیدم ،داشتم ازخستگی قش می کردم، ولی به این فکرکردم که ،صبح که بیدار شوم با صدای مهربان استاد رو به رو می شوم ازاین فکر انرژی گرفتم و خوابیدم.
از صبح تا شب کارکن اگر خسته شدی کم نیاور چون صبح استاد با صدای پر انرژی منتظرت هست تا تو در جلسه حضور پیدا کنی.
صبح با خستگی وارد جلسه شدم، وصدای مهربان استاد:
آفرین عالی نوشتی) من از این حرف استاد خیلی ( انرژی گرفتم و تمام خستگی ها ازشب تا صبح کار کرده از تنم بیرون رفت.
چهارشنبه: جلسه ی ویراستاری با آقای باقری: یک نکته گفتند که برایم جالب و جدید بود و باعت شد انگیزه بیشتری برای مقاله نوشتن پیداکنم.
(آقای باقری ) گفتند؛ یک کاغذ بردارید، یک دایره بکشید، چند عدد فلش وسط دایره بنویسید کت چرمی بالای فلش ها بنوسید قد(بلند،کوتاه) ، وزن)چاقی،لاغری) جنسیت(مرد،زن)
فصل ها : بهار ،پاییز ،زمستان، تابستان، گفتند این نکته را رعایت کنید به راحتی می توانید مقاله بنویسید حتی اگرتایتل خواصی به نظر شما نمی رسد به موضوع های مختلفی فکر کنید،شروع به
نوشتن مقال می کنید، من خیلی خوش حال شدم که روشی پیدا کردم که می توان روزی چندتا مقاله بنویسم (با خودم گفتم با این روش حداقل روزی دوتا مقاله می نو یسم، مقاله می نویسم بقیه روزهم طراحی می کنم،خیلی خوش حال شدم ،که این روش را یادگرفتم ،با خودم گفتم هم مقاله می نویسم و در آمد دارم، وهم طرا حی می کنم ودر آمد دارم .
وقتی از خوش حالی تو پوست خودت نمی گنجی:
از خوش حالی یک هورا ی بلند کشیدم، بعد ازآن هم گفتم این است،به من می گویند (یک گرافیست و نویسنده حرفه ای)
در بعضی از موارد تو کار فقط باید به آموزش های استاد خودت توجه کنی حتی اگر آن کسی به تو مطلبی راآموزش داده است ،خیلی حرفه ای باشد اصلا نباید توجه کنی چون دچار سردرگمی می شوی کارت خراب می شود.
آقای با قری برا ی آموزش با این شعر شروع کردند،زود به زود فعل بیار من از این حرف آقای باقری که گفتند؛ زود به زودفعل بیار خیلی تعجب کردم ، گفتم یعنی چی استاد همیشه می گفتند؛ فعل تکراری نیاورید، ولی آقای باقری گفتند زود به زود فعل بیار
زمانی که حرف استاد را به حرف همه ترجیج می دهی
وقتی آقای باقری گفتند، زو به زود فعل بیاربا خودم گفتم بی خیال حرف آقای باقری حرف استاد خودم عشق است،استاد همیشه می گفتند ؛تو جمله ازفعل زیاد استفاده نکنید ،بچه هاچون باعث خستگی خواننده می شود و دیگه مقاله ی شمارا نمی خوانند.
من هم یک کمی فکر کردم گفتم، عارفه حرف استاد مهم است،نه حرف آقای باقری به حرف استاد خودت گوش کن.
شنبه امتحان پایان اسپیرنت سوم: استاد یک جلسه پرسش و پاسخ گذاشتد که اشکالات بر طرف شود.
وقتی دوباره حس دست راست بودن استاد تجربه می کنی می شوی اولین دست راست استاد،تنها دست راست استاد تو کلاس مجازی:
خانم هوشیلا(استاد کار گرافیکی)
از مسولیت در کلاس حضوری تا مسولیت در مجازی:
من دوسال در رعد با خانم هوشیلا کلاس داشتم قبل از هوشیلا یک استاد دیگه داشتم که اصلا به من اعتماد نداشت که هیچ
کاری برایش انجام بدهم ،و مدام می خواست من را از کلاس بیرون کند.
درک یک استاد از توانایی یک دختر معلول:
بعد از این که آن استاد رفت ، یک روز بعد خانم هوشیلا آمدند ، تا یک ماه اول فقط موبسرکلاس بودم، از ماه دوم به بعد هم موبسر بودم، و استاد گفته بودند ، بعد از ایشان درس را برای بچه ها توضیح بدهم، از ماه سوم به بعد هم موبسر بودم هم در س توضیح می دادم وهم ماژیک می آوردم(کار ماژیک آوردن را با مامام انجام می دادم) ازماه سوم به بعد همه این کا رها را برای شما توضیح دادم ، علاوه بر کلاس گر دانی در نبو د استاد هر موقع کاری برایشان پیش می آمد و قبل از امتحان برای این بود که بچه ها بر گه هارا ازروی میز بر ندارند امتحان استاد آمد آن روزی بابچه ها کلاس داشتند و ممکن بود دیر کنند مسولیت کلاس به من می سپردند . من که تجربه همکاری با استاد را داشتم خیلی دلم می خواست این حس را به صورت مجازی هم تجربه کنم.
از منتظربودن من برای مسئولیت پذیری کلاس:
من از اسپرینت اول منتظر بودم ولی خبری از سپردن مسئولیت نبود، اسپرینت اول که تمام شد با خودم گفتم کلاس حضوری نیست که بخواهی به استاد کمک کنی این فکر راز ذهنت بیرون کن اسپریت دوم تمام شد اسپرینت سوم تا روز شنبه:
روز شنبه: استاد تو گروه پیام دادند،بچه ها یک ساعت پیشنهاد بدهیدبر ای امتحان تا من یک ساعتی که مدنظرم است اعلام کنم همه ی مایک ساعت پیشنهاد دادیم
وقتی یک استاد انقدر شاگردهایش برایش مهم هستندکه فقط قبل امتحان یک جلسه می گذاردکه حال بچه ها را خوب کند
روز دوشنبه :وارد جلسه شدیم جلسه بررسی تایتل نبود،جلسه پرسش و پاسخ بود ولی یک تفاوت بزرگ داشت، استاد مثل همیشه نگفتند بچه ها سوالی ندارید جمله ی آرامش بخش با صدای مهربان استادبرای همه ی بچه ها(گفتند بچه ها نگران نباشید امتحان سخت نیست،باید یک مقاله بنوسید) و همه آرام شدیم.
و بعدسورپرایز شدن من:
استاد گفتند؛ بچه ها سه تا هشت فرصت امتحان دارید.
و من یک مسولیتی می خواهم به عارفه بسپارم ،عارفه بیست دقیقه قبل از امتحان به من خبر بده تا تایتل را برای بچه ها تو گروه ارسال کنم. من با این حر ف استاد که یک مسولتی می خواهم به عارفه بسپارم ،عارفه بیست دقیقه قبل از امتحان به من خبر بده تا تایتل را برای بچه ها تو گروه ارسال کنم ) انقدر خوش حال شدم از خوش حالی تو خودم نمی گنجیدم به مامام گفتم مامان استاد (خانم ابو القاسمی) گفتند بیست دقیقه قبل به ایشان یا آوری کنم که تایتل را بگذارندتو گروه.
مامانم خیلی خوش حال شدن که به من سپرده شده بود، مامانم گفت دخترم ساعت دو وچهل دقیقه ساعت گوشیت رازنگ بگذار بیا بریم استراحت کن که با انرژی ساعت امتحان را به استاد خبر بدهی تو الان دیگه دست یار استادی الان بایدبا انرژی بیشتری ساعت امتحان بدهی من بخاطر امتحان استرس داشتم و هم خیلی خوش حال بودم داشتم کم کم به استاد نزدیک می شدم یک کمی استراحت کردم وساعت سه به استاد پیام دادم، استاد تایتل امتحان لطفا می فرستید
از من تشکر کردند به خاطر یاد آوری تایتل و تایتل را در گروه ارسال کردند.
و قتی با خوش حالی منتظر تایتل امتحان می شوی:
با خودم گفتم حالا که به استاد نزدیک شدی و بهت مسولیت سپرده پس باید بهترین امتحان رابدهی و اولین نفری باشی که امتحان را تمام می کنی وتو گروه می فرستی
با انرژی منتظر تایتل شدم .
و استاد تایتل فرستاد:
تایتل امتحان: معرفی بهترین شهر مازنداران برای زندگی کدام اند؟
تا تایتل را دیدم تمام خاطرات بد بچگی تو ذهنم دوره شد شاید می پرسید چرا خاطرات بد؟الان برای شما تعریف می کنم من در نوزادی در شمال زردی گرفتم و در بیمارستان 22 آبان شمال بستر ی شدم و کادر درمان بیمارستان از من مراقبت نکردند، زردی من بالا رفت و من معلول شدم .من از بچه گی از بی نهایت از شمال متنفرم چون در شمال معلول شدم.
من وقتی تایتل را دیدم خیلی با خودم کلنجار رفتم تا قبول کنم
امتحان دادن بخاطر استاد:
من با این که از شمال متنفرم به خاطرات خوشی که با
با استاد داشتم همه ی خاطرات بدی راکه از شمال داشتم فراموش کردم و شروع به نوشتن مقاله کردم و اتفاقًا برای اولین بار زود می خواستم بفرستم
وقتی همه چی آماده است بفرستی ولی یک دفعه فایل وورد می پرد
من امتحان دادم تمام شد می خواستم بفرستم که دیدم فایل وورد پریده خیلی عصابی شدم .نمی دانستم چه کارکنم
باناراحتی به استاد پیام دادم استاد من امتحانم تمام شد ه بود می خواستم بفرستم سیویش کرده بودم ولی پریده
و قتی استاد از ناراحتی تو ناراحت می شود :
تا گفتم سیویش کرده بودم ولی پریده استاد با ناراحتی گفتند چرا عارفه سیو نکرده بودی؟ گفتم چراسیویش کرده بودم ولی پریده
دوباره دارم می نویسم تمام شد می فرستم تو گروه
ساعت امتحان :سه تا هشت
خوش حالی استاد ازمسولت پذیر بودن من و خبر دادن من به استاد( خانم ابوالقاسمی) که فایل وورد پریده
وقتی از شدت استرس که فایل وورد پریده و این که چون استاد سر ش خیلی شلوغ است احتمال می دهی پیام را نخواند
دو باره برای استاد تو پی وی ویس فرستادم استاد من امتحانم تمام شده بود می خواستم بفرستم سیویش کرده بودم ولی پریده درست حدس زده بودم استاد سرش شلوغ بود و پیامم را ندیده بود، ولی ویس من را گوش کرده بود
وقتی استاد ویس تو را گوش می کند وتشویقت می کند
استاد ویس من راگوش کرده بود، و گفت یک فرد مسولیت پذیری هستی
وقتی از حرف استاد انرژی می گیری وهر چی ناراحتی از پریدن فایل ورد از ذهنت می رود
من از شنیدن حرف استاد (این یعنی مسولیت پذیری)
من از این حرف استاد خیلی انرژی گرفتم و شروع به نوشتن کردم
ساعت امتحان :سه تا هشت شب
من ساعت پنج امتحانم تمام شد، ولی به خاطر پریدن فایل ورد شروع به نوشتن مقاله کردم ازهشت شب تاسه شب
سه شب فرستادم.
دوشنبه :بعد از امتحان وارد جلسه شدیم یکی ازبچه هاکه همیشه به تعداد و دیریا زود فرستان تسگ ها تو گروه همیشه بجای استاد اعتراض می کرد تا وارد جلسه شدم
مثل این رئیس های طلب کار گفت : استاد مگه شما نگفیدتا هشت تسگ امتحان ارسال کنیم پس چرا بعضی از بچه ها تسگ را دیر ارسال کردند و از حرف مدیریا استاد سر پیچی کردند درست نیست
زمانی که استاد ازتو طرف داری می کند:
استاد به آن دختری که اعترض کرده بود،که من تسگ دیر ارسال کردم گفت:خانم شما حق داری هیچ کس نباید از حرف رئیس خود سر پیچی کند ولی شما که شرایط بچه هارانمی دانی، من خبر دارم ازشرایط بچه ها عارفه به من پیام داد گفت استاد من امتحانم راتمام کرده بودم درست زمانی که می خواستم دیدم فایل ورد پریده و دوباره شروع کردم دارم می نویسم و تاصبح بیدار بود و تسگ را انجام داد ،آنقدر که از حرف استاد خوش حال شدم، اگر جلسه ها حضوری بود، حتما استادم(خانم ابوالقاسمی) را محکم بغل می کردم ولی جلسه ها غیر حضوری بود.
من که تمام تلاش را برای کسب نمره ی صد کرده بودم و لی بخاطر پریدیدن فایل ورد آن نمره ای راکه می خواستم کسب نکردم و به اخراج شدن نزدک می شدم نمی دانید چه حسی پی دا کردم.
چهارشبه روز اعلام نتایج: وار جلسه شدیم استاد همه ی نمره هارا اعلام کردند و لی نمره ی من را بصورت خاص اعلام کردند
به صورت خاص یعنی آخرین فرصت برای شرکت در دوره ی کار آموزش پرو کسیما
و نمره ی من را اعلام کردند،گفتند بچه ها یک نمر هست که تو گروه نمرش خیلی پایین شده ولی بخاطر این که همیشه بامن در ارتباط است می خواهیم یک فرصت دیگه برای شرکت در دوره ی پروکسیما به اوبدهیم آیا بدیم؟همه ی بچه ها باهم گفتند بله بدهید و بعد استادگفتند عارفه شصت شدی تا استاد گفتتد عارفه شصت شدی انگار دنیا روی سرم خراب شد.
تا استاد گفتتد عارفه شصت شدی من هم گفتم من خیلی ناراحتم که شصت شدم اصلا باورم نمی شود شصت شدم.
استاد گفت بعد ازجلسه بمان کارت دارم
و قتی استاد جلسه ی خصوصی می گذارد تا تو راآرام کند
وقتی دوتایی وارد جلسه شدیم احساس کردم به غیر دوستم یک دوست دیگه پیدا کردم که می داند چه جوری آرام کند و (خانم ابوالقاسمی )گفتند؛ عارفه جان خیلی خوب نوشتی ولی تیتر ها نصفه است و عکس ها ادیت نشده است من هم گفتم استاد فایل پریده بود دیر شده بودفقط می خواستم بفرستم ،
صدا ی مهربان استاد: گفت من هم خیلی استرس گرفتم .وقتی فایل ورد پریده اشکالی ندارد و من کامًلا آرام شدم.
پایان اسپرینت سوم
شنبه شروع اسپرینت چهارم : استاد (خانم ابوالقاسمی) ازاسپرینت سوم گفتند بچه ها شما در اسپرینت چهارم لینک سازی آموزش می بینید ولی یک استاد مهمان داریم برای لینک سازی
اولین باری که مخالفت می کنی چون قرار است با استاد غریبه به غیر استادخودت رو به رو بشوی
تا استاد گفتند بچه ها یک استاد مهمان دارید من با نارحتی گفتم استاد خیلی خوب آموزش می دید نمی شود خودتان آموزش بدید استاد گفتند چرا خودم می توانم آموزش بدم ولی ایشان بهتر از من آموزش می دهند
شنبه: اولین جلسه ی لینک سازی خانم شریفی
اصلا دوست نداشتم وارد جلسه بشو م احساس می کردم یک کسی آمده و محیط دوستانه ما را به هم ریخته با ناراحتی وارد جلسه شدم وفقط گوش کردم و هیچ سوالی نپرسیدم
وقتی محیط جلسه برای همه ی بچه ها سنگین است
فقط انداره ی یک لحظه یکی ازبچه ها گفت استاد می شود جلسه راضبط کنید، استاد(خانم ابو القاسمی) نگران نباش خانم شریفی دارند جلسه را برای شما ضبط می کنند جلسه تمام شد می فرستم تو گروه
من و دوتا از بچه ها هیچ سوالی نپرسیدیم به غیر آن یک نفراز گروه بوداو هم یک سوال بیشتر نپرسید
در خواست دوباره بچه ها برای ارسال دوباره فیلم جلسه
استاد گفتند پیام دادم به خانم شریفی ولی هنور جواب نداند
جمله ی امیدوار کننده ی استاد (بچه ها نگران نباشد اگر ضبط نشده بود خودم به شما آموزش می دهم)
استاد(خانم ابوالقاسمی):بچه هاخانم شریفی جواب دادند فیلم ضبط شده ولی صدا ندارد
وقتی فقط با استاد خودت راحتی
جلسه اول لینک سازی با استاد: دوشنبه
وقتی استاد گفتند فیلم ضبط شده ولی صدا ندارد همه ی بچه ها با هم خوش حال شدیم ، و دوباره انرژی گرفتیم چون اصلاً با خانم شریفی راحت نبودیم دوباره شدیدم همان بچه های همیشه زیاد می پرسیدیم استاد درس می دادند و ما مدام مثل همیشه سوال می پرسیدم ، مثل بچه هایی بودیم که یک روز مادرشان کنارشان نبود، و دوباره بعد از یک روز مادر بر گشته بود پیش بچه ها، همه ی ما خیلی خوش حال بودم و بادقت به آموزش هاگوش می کردیم.
وقتی هم دوستی هم شاگردی:
از مریض شدن (استادخانم ابو القاسمی) تا انگیزه نداشتن من برا ی طراحی کردن
چهارشنبه :استاد تو گروه پیام فرستادند بچه ها من از دیشب تب و لرز شدید دارم، قادربه پاسخ گویی نیستم ،شنبه هرسوالی داشته باشید هستم ، من می خواستم آن کارتی که داشتم طرا حی می کردم و بخاطر نصفه شدن محتو ا ازخانه تا سیاره ی پروکسیما گذاشته بودم کنار بگذارم تو ویرگول تا استاد گفتند تب و لرز دارم انگار تمام انرژی من یک دفعه ای تمام شد آن روز کار کردن با لب تاب را گذاشتم کنار حتی حوصله ی طراحی کردن هم نداشتم طراحی هم نکردم.
من تا استاد کاملاً خوب نمی شد انرژی ندانشتم
شنبه از نگرانی که حال استاد خوب نیست با ناراحتی وارد جلسه شدم حال استاد خوب بود، ولی کاملاً خوب نشده بود، من ساکت و با دقت بسیاربه حرف استاد گوش کردم سوال نپرسیدم چون درس خیلی آسون بود و نیازی به سوال پرسیدن نبود، سوال نپرسیدم که استاد برای توضیح دادن زیاد اذیت نشود
وقتی استاد می خواهد همیشه صدایت را بشنود
جلسه که تمام شد استاد جلسه خصوصی با من گذاشتند که دلیل ساکت بودن من را بدانند و از من پرسیدند چی شده عارفه این جلسات آخر این دوره است این دوره تمام می شود ولی من یک دوست خوب پیدا کردم دلم نمی خواهد دوستم از دستم ناراحت باشه چیزی شده عارفه ؟من هم گفتم استاد چیزی نشده خوبم
وقتی بعد از چند وقت که استاد مریض بود باصدای استاد آرام می شوی
استاد چند بار از من پرسیدن چیزی شده ولی من جواب ندادم چون داشتم با هر جلمه ای که استاد می گفتند آرام می شدم و در دلم خدارو شکر می کردم که استادبهتر شده است.
وسط جلسه بودیم که یک دفعه برق خانه ما رفت از شدت استر س نمی دانستم چه کار کنم ،با استاد تماس گرفتم گفتم استاد برق ما رفته
ازدیر آمدن برق تا نداشتن شارژ گوشی
برق خانه ما دیر آمد من نه شارژبرقی داشتم که پیام بدهم نه شارژ پولی داشت ،تا وای فا ی منزلمان وصل شودچند دقیقه ای طول کشید ،
و قتی از رفتن برق وسط جلسه دیر آمدن برق دیربالا آمدن وافای و نداشتن شارژ برقی و پولی انقدرعصابی هستی نمی دانی چه کار کنی
برق دیر آمد من نه شارژ پولی داشتم نه برقی تا برق آمد گوشی خود را شارژ کردم چون ما همیشه در گروه باهم در ارتباط هستیم استاد همیشه سوال می پرسید و جواب می دادیم ما وسط جلسه بودیم من داشتم جواب سوال استاد را می دادم که برق رفت، فقط آنقدر شارژ داشتم که با استاد تماس بگیرم وبعد از تماس گرفتن با استاد شارژ گوشی ام تمام شدو خاموش شد
استاد گفتند برق آمد به من خبر بده، تا گوشی ام شارژ شودوبه حد پیام دان برسد یک کمی طول کشید، گوشی که شارژ شد به استاد پیام دادم استاد برق آمد و من دارم مقاله ام را می نویسم وقتی بخاطر برق رفتن نمی دانی موضوع مقاله چه است و ازبچه ها می پرسی شرایط جواب دادن را ندارند و این که برق رفتن سر جلسه نبودی مجبور می شوی مقاله قبلی راادیت کنی و بفرستی.
شروع کردم مقاله ام را زود ادیت کردم وفرستادم تو گروه
دو شنبه: ازرفتن ناگهانی برق وسط جلسه تا ناراحتی سنگین استاد ازمن
وارد جلسه شدیم استاد با عصبانیت گفتند عارفه مقاله ات کجاست چرا مقاله را نفرستادی گفتم برق رفته بود ومن موضوع مقاله را نمی دانستم که بنویسم
دومین باری که از استاد معذرت خواهی می کنی ولی استاد به شدت عصانی است
برای دومین بار به استاد گفتم که استاد من واقعاً موضوع مقاله را نمی دانستم که بنویسم
وقتی استاد آنقدر از دست تو عصانی است که دو بار معذرت خواهی افاقه نمی کند.
دو بار از استاد معذرت خواهی کردم ولی استاد خیلی عصابی بود از دستم نمی دانستم چه کار کنم دیگه ساکت شدم
استاد با همان عصانت جلسه خصوصی گذاشت
گفت یک تسگ خصوصی می خواهم انجام بدهی برایم بفرستی
این مقاله ای راکه داشتی ادیت می کردی ادیت کن برایم بفرست من هم مقاله را ادیت کردم و فرستادم
وقتی می بینی استاد دیگه از دست تو عصبانی نیست
مقاله را فرستادم و استا د با مهربانی از من تشکر کرد
چهارشبه آخرین روز دوره با یک اتفاق خندار شروع شد
من تو جلسه بودم صدا و تصویر داشتم که یک دفعه تصویر قطع شد و صدا داشتم وقتی انقدر بر ای استاد مهمی که وقتی نیستی دنبالت می گردد استاد باخنده صدام کرد کجایی عارفه جان من ویس دام من هستم ولی تصویر ندارم.
بعد استاد برای همه یک ساعت برای جلسه خصوصی مشخص کردند و تک تک جلسه گذاشتند
و گفتد یک رزومه بنویسید
به من هم تو جلسه خصوصی گفتند اگر بر ای رزومه نوشتن کمک خواستی به من بگو.انشا ءا… با نوشتن یک رزومه از خودم اطلاعات کافی در اختیار استاد عزیزم می گذارم .در پایان از همه زحمات استاد عزیزم صمیمان تشکر و قدر دانی می نمایم واز صمیم قلبم برایشان آرزوی صحت و سلامتی و موفقیت را می نمایم.