در 40 روز دوره کارآموزش پروکسیما چه بر فرزاد گذشت
فرزاد، پسر تنبل و سختکوش. تنبل، چون هیچوقت حال انجام هیچ کاری را ندارد؛ سخت کوش، زیرا اگر بخواهد کاری را انجام دهد، نه زلزله، نه سیل و نه طوفان نمیتوانند راه او را سد کنند و اتفاقا از همان موانع به عنوان فرصت استفاده میکند.
فرزاد متولد دوازدهمین روز از سومین ماهِ، فصل دوم سال 1372 است. با تمام تنبلیهایش، کاری نبوده که به آن علاقهمند شود و انجامش ندهد. جالب است که بدانید اکثر کارهایی که انجام داد، با شکست مواجه شد. از حدود چهارده – پانزده سالگی به رشته نقشهبرداری علاقهمند شد، سالها کار، سالها تحصیل و سرانجام با کمال افتخار با این رشته برای همیشه خداحافظی کرد. فرزاد معتقد است، آنقدر وقت ندارد تا در یک اشتباه ماندگار شود. هرجا بفهمید مسیر، مسیر درستی نیست، سریع از مسیر خارج میشود و مسیر جدیدی را امتحان میکند. البته نه هر مسیری، وارد مسیری میشود که میداند ارزش ورود دارد.
کارها یکی پس از دیگری شروع میشد و سرانجام هرکدام، چیزی جز شکست نبود. شکست پشت شکست. اما در این میان فرزاد با تجربهتر میشد. انتخابهای سختتری داشت و موفقیتهای نسبی بدست میآورد. شاید برخلاف خیلیها، خیلی به درآمد مالی توجه نمیکرد. سعی میکرد طوری کار کند، طوری زندگی کند که فرزاد امروز، از فرزاد دیروز قویتر باشد. او میگوید، اگر تبدیل به انسان قوی بشوید، خودبهخود درآمد بالا هم بهدست خواهید آورد.
دو سالی که فرزاد را به انسان قویتری تبدیل کرد
اما برای او یکی دو سال آخر، متفاوت بود. تصمیمهای سختتر و یکجورهایی نشدنی گرفت. بهقول گفتنی انتحاری عمل کرد. یا میشد و همه چیز بهتر و جذابتر از قبل میشد، یا نمیشد و فرزاد باید به زندگی کسلکننده گذشته برمیگشت.
شد! چه شد!؟ آنچه باید میشد! اقدام انتحاری فرزاد طبق معمول با شکست همراه بود، اما موفقیتهایی که به همراه داشت، فرزاد را با جهشی ناگهانی روبهرو کرد که در این دو سال، دستکم به اندازه 10 سال رشد کرد. در زندگی انسانها جهشهایی اتفاق میافتد که اگر آمادگی آنها را نداشته باشند، به سادگی آب خوردن آنها را از دست میدهند. فرزاد سالها خود را برای چنین رشدهایی آماده کرده بود. حالا دیگر به اندازه تمام خستگیها و شکستهای زندگیاش رشد کرده بود. شاید جایگاه امروز او برای خیلیها جایگاه خاصی نباشد؛ اما خودش میداند کجاست و چهکار میکند.
حدس بزنید بعدش چه شد؟ فرزاد تشنهتر شد. از هر فرصت ریز و درشتی، برای بهتر شدن استفاده میکرد. از صمیم قلب میخواست رشد کند تا بتواند انسان مثبت و تأثیرگذاری باشد. اما این اواخر حس میکرد سرعت رشدش کمتر شده بود. هر روز به دنبال فرصت جدید برای یادگیری بود، اما فرصت مناسبی پیدا نمیکرد. فرزاد به یک موضوع ایمان دارد؛ در مسیر زندگی چیزی به اسم خط مستقیم وجود ندارد. یا رشد میکنی و به سمت بالا حرکت میکنی، یا رشد نمیکنی و به سمت پایین میروی. بنابراین فکر به این موضوع که من به اندازه کافی رشد کردم و دیگر نیاز به رشد ندارم و در همین مسیر به صورت مستقیم پیش میروم، برای او بیمعنی است.
روزها با همین دغدغهها شب میشد که ناگهان فرصتی جدید، پایانی بر این دغدغهها شد. دوره کارآموزش زمستانه تولید محتوای پروکسیما. فرصتی که نمیشد به سادگی از کنارش گذشت. اما یک مسئله وجود داشت؛ آیا من را برای شرکت در این دوره میپذیرند؟
افشین، کسی که وبسیما را معرفی کرد
افشین یکی از تأثیرگذارترین افرادی بود که فرزاد در دوسال گذشته با او آشنا شده بود. او از طریق افشین با وبسیما آشنا شده بود. افشین آدمی نبود که بیدلیل از کسی یا مجموعهای تعریف کند. منصفانه بگویم، اگر افشین نبود، فرزاد هرگز با وبسیما آشنا نمیشد. بنابراین از همان ابتدا دیدگاه خاصی نسبت به وبسیما پیدا کرد و دورادور از طریق صفحه اینستاگرام کارهای وبسیما را دنبال میکرد. اما بحث پروکسیما جدا بود. اصلا نمیدانست از کجا و چطور صفحه اینستاگرام پروکسیما را دنبال کرده بود. احتمالا تبلیغی در وبسیما، پروکسیما را به او معرفی کرده بود. بههرحال روزی از روزهای آذر 1400، فرزاد فرصت این را پیدا کرده بود تا شانس خود را برای حضور در دوره کارآموزش زمستان پروکسیما امتحان کند.
فرم ثبتنام را پر کرد. فرم ثبتنامی که با سایر فرمها متفاوت بود. بیشتر شبیه به آزمون تعیینسطح بود. فرزاد در زمینه مدیریت صفحات مجازی فعالیت داشت و خیلی از تولید محتوا و اصول آن باخبر نبود. راستش را بخواهید خودش هم خیلی فکر نمیکرد بتواند در این دوره حضور داشته باشد. با این دید که افراد با تجربهتری در زمینه تولید محتوا وجود دارند که در این زمینه، از و بسیار تواناتر هستند. در کمال ناباوری از فرزاد دعوت شد تا در آزمون دوم هم شرکت کند. آزمون دوم کمی پیچیده تر بود، چند روزی برای تکمیل آزمون دستدست کرد. اما بلأخره در آزمون دوم شرکت کرد و منتظر نتیجه ماند. اعتمادبهنفس، از جایی به سراغ فرزاد آمد که در آزمون دوم هم قبول شد. حالا برای مرحله بعد آمادهتر بود، باید در یک جلسه آنلاین شرکت میکرد. آن جلسه اولین برخورد فرزاد با منتور کارآموز خانم زهره ابوالقاسم بود. بهگفته خودشان خیلی عجله داشت چون باید با همه قبول شدههای دور دوم مصاحبه میکردند. در جلسه از بایدها و نبایدها صحبت شد. در مورد آینده، شرایط کار و اهداف از فرزاد سوال شد. فرزاد هم صادقانه به همه سوالها پاسخ داد. اگر این مرحله را هم با موفقیت پشتسر میگذاشت، مجوز ورود به دوره را کسب میکرد.
خبر خوش از پروکسیما رسید
خبر خوش از پروکسیما؛ این تیتر ایمیلی بود که از پروکسیما برای فرزاد ارسال شده بود. پروکسیما از طریق آن ایمیل، به فرزاد این مژده را داده بود که از بین 120 نفر داوطلب، توانستید جزو 12 نفر پایانی باشید و مجوز ورود به سیاره پروکسیما را کسب کردید. اینکه در روزهای اول چه بر فرزاد گذشت را به صورت یک مطلب در ویرگول منتشر کردم. پیشنهاد میکنم اگر میخواهید با چالشها و طرز فکرهای فرزاد در آن روزها بیشتر آشنا شوید، مقاله 5 نکته آموختنی مهم در 5 روز اول پروکسیما یا فراتر از آن؟ را مطالعه کنید.
کارآموزش دیگر فقط کارآموزش نبود، ما یک خانواده بودیم
روزها و هفتهها میگذشت. چالشهای ریز و درشت برای شرکتکنندهها بهوجود میآمد. اطلاعات و نکات جذاب و کاربردی به آنها آموزش داده میشد. بچهها با تمام توان تلاش میکردند تا وظایف روزنهشان را به بهترین نحو انجام دهند. خیلی وقتها زمان با سرعت میگذشت و بچهها نمیدانستند در این فرصت کم چگونه وظایف روزانه را انجام دهند. اما آنچیزی که در انتهای ساعت کاری میدیدیم، این بود که بچهها وظایفشان را به خوبی و سر وقت انجام میدادند.
از همان ابتدا به ما گفته بودند، بعد از سپری شدن هر دوره تعدادی از شرکتکنندهها حذف میشوند. نکته جذاب این بود که هیچیک از بچهها به دنبال این نبود که تنها خودش به دنبال گذراندن دورههای آموزشی باشد. همه دستبهدست داده بودند و اشکالات هم را اصلاح میکردند و نکاتی را که بهتر بلد بودند به دیگر شرکتکنندگان آموزش میدادند. درست است که در مراحل مختلف، تعدادی از بچهها حذف شدند اما به این معنی نبود که آنطور که باید خوب نبودند. برای هرکدام شرایطی پیش آمده بود خودشان دیگر امکان ادامه دادن را نداشتند. با اینحال حس صمیمیت، دوستی و حال خوشی که در گروه بود، فضای گروه را از شکل دوره کارآموزش در آورده بود. حالا آنها یک خانواده بودند که هدف مشترکی داشتند.
درست است که این دوره پر از آموزشهای اصولی از نگارش انواع محتوا و اصول سئو بود، اما نمیتوان گفت که این دوره، فقط آموزش دودوتا، چهارتا بود. این آموزش دودوتا، چهارتا را خیلی جاها میتوان پیدا کرد، اما تجربههایی که در این دوره میتوان کسب کرد، فراتر از سایر دورههاست. تجربهها و باورهایی که هرکس به اندازه گنجایش خود از آن برداشت کرد. باید در این شرایط قرار بگیرید تا متوجه ارزش آن شوید.
در مجموع شاید شبیه به شعار باشد، اما میخواهم بدانید حالا که فرزاد در تاریخ 17 اسفند در حال نوشتن این مطلب است، با فرزاد 14 دی که وارد دوره شده بود خیلی فرق کرده. اگر خودم میخواستم این اطلاعات و مهمتر از آن این تجربهها را بدست بیاورم، شاید بیش از دوسال زمان نیاز داشت. در نتیجه از پروکسیما و تمام کسانی که برای راهاندازی آن زحمت کشیدند تشکر میکنم که این فرصت را در اختیار افرادی مثل من قرار دادند تا فرد موفقتری باشیم. بینهایت از تمام کسانی که زحمت آموزشهای ما را کشیدند و ما را تحمل کردند سپاسگزارم و امیدوارم لایق زحماتشان باشیم و همسو با هدف پروکسیما، این اکوسیستم را بهجای بهتری تبدیل کنیم.