حالا که به روز آخر کارآموزش رسیدهایم و باید یک متن معرفی از خودمان برای صفحه ساکنین سیاره پروکسیما بنویسیم، دوست دارم به یک موضوع جالب اعتراف کنم: نوشتن از خودم، همیشه برایم سخت بوده است! حقیقت این است که در طول اسپرینتهای کارآموزش محتوا، تسک دشوار کم نداشتیم، اما دو تسک که در آنها باید از خودمان حرف میزدیم، برایم از همه سختتر بودند.
دلیلش این نیست که نمیدانم چه بنویسم یا حرفزدن از خودم برایم سخت باشد. دلیل دشواری تسکهای معرفی برای من، احتمالاً این است که حرفهای زیادی برای گفتن دارم اما نمیدانم کدامیک را بنویسم. در این نوشته، سعی خواهم کرد در یک متن کوتاه از خودم و روزهایم در پروکسیما بیشتر بنویسم.
کمحرف، آرام و شاید تا حدودی اجتماعگریز
فکر کنم این روزها یکی از بهترین راهها برای معرفی خود، کمکگرفتن از تست شخصیتشناسی MBTI باشد. خود من، اخیراً به اهمیت این تست پی بردهام و فکر کنم نتیجه تست MBTI، بیشتر از آنکه در آشناشدن دو نفر با یکدیگر نقش داشته باشد، در فضای شغلی، تیمسازی و کارکردن با دیگران اهمیت دارد.
بر اساس نتایج، شخصیت من از نوع ISTJ است اما اگر بخواهم از زبان خودم بگویم، کمحرف، صبور و آرام هستم و همچنین، بهراحتی هیجانزده نخواهم شد. علاقهای چندانی به جمعهای شلوغ ندارم و آدمی نیستم که در ابتدای آشنایی با دیگران، گرم و صمیمی رفتار کنم. این را هم بگویم که از کافه، قرمه سبزی و تهدیگ بدم میآید و ترجیح میدهم روز تعطیل را در خانه سپری کنم.
من و پروکسیما؛ رسیدن قایق به ساحل امن
داستان من و پروکسیما در یکی از حساسترین مراحل زندگیام رقم خورد. قبل از آنکه اصلاً با کارآموزش آشنا شوم، اتفاقات خوب و بد زیادی را پشت سر گذاشته بودم. چند ماه قبل از آغاز کارآموزش، برای معافی سربازی اقدام کرده بودم، اما یک ماه از شروع دوره گذشته بود و من هنوز نمیدانستم که معاف خواهم شد یا باید برای سربازی آماده شوم.
بالاخره، درست در روزهایی که انتظارش را نداشتم و بهخاطر امیکرون چند روز از دوره را از دست داده بودم، کارت معافی به خانه رسید! اینطور میتوانم بگویم که کارآموزش یک اتفاق خوب بود که همزمان با یک دوره جدید از زندگی من آغاز شد؛ قایق کوچکی که گرفتار طوفان شده بود، حالا به ساحلی امن رسیده و برای ماجراجویی بعدی آماده میشود.
کار تیمی و یک درونگرا، تجربهای جدید به لطف پروکسیما
یکی از مهمترین تجربههایی که کارآموزش در اختیارم قرار داد، حضور در یک تیم و کارکردن با بقیه بچههای دوره بود. باید بگویم که در ابتدا، حس خوبی نسبت به این قضیه نداشتم، چون حضور در یک جمع غریبه برایم چندان راحت نیست. اما حالا که به انتهای دوره رسیدهایم، میتوانم بگویم جلسات رفع اشکال گروهی و جلسه بحث آزاد، جزو بهترین خاطراتم از دوره هستند و دلیلش چیزی نیست جز بچههای فوقالعاده تیم.
حجم شگفتانگیز آموختهها، یک غافلگیری بزرگ
یکی از مهمترین دلایلم برای شرکت در دوره، میل به یادگیری اصول تولید محتوا بود. پس از چند سال کارکردن بهصورت پروژهای، احساس کردم که به یک کلاس درس نیاز دارم. نتیجه شگفتانگیز بود! تا قبل از آشنایی با پروکسیما فکر میکردم که با شرکت در یک دوره کوتاه، به نویسندهای همهفنحریف تبدیل خواهم شد.
حقیقتش، شاید خودم را بیش از حد جدی گرفته بودم! تنها پنج روز حضور در دوره باعث شد به این نکته پی ببرم که چقدر بلد نیستم و چه چیزهای زیادی برای یادگرفتن وجود دارد. از نکات نگارشی تا نحوۀ نوشتن یک رپورتاژ آگهی در کنار مباحث و نکات جزئی دیگر، دریای مطالبی هستند که آنها را در دوره یاد گرفتم.
تیتر نتیجهگیری، پایان یک چالش بزرگ
یکی از چالشهای ما در طول دوره، تیتر نتیجهگیری و محتوای آن در مطالب مختلف بود. حالا دیگر دوره به پایان رسیده و باید نتیجهگیری این متن خداحافظی با دوره را بنویسم. دوست ندارم از کلیشهها صبحت کنم، پس به موضوعی اشاره میکنم که شاید برای تازهواردهای سیاره پروکسیما جالب باشد.
میخواهم بگویم که به دوره و منتورش اعتماد کنید و از همه مهمتر به خودتان اعتماد داشتید. زمانی که من وارد دوره شدم، 25 ساله بودم و حالا که روز آخر است، 26 ساله هستم. میدانم که در دوران سختی هستیم و شاید خیلی از شما، ترجیح میدهید بهجای یک دوره، مستقیماً وارد بازار کار شوید، اما این دو ماه ارزشش را دارد.
جدا از آشنایی با یک گروه فوقالعاده و یادگرفتن تولید محتوا زیرنظر یک منتور و مجموعه حرفهای، بزرگترین دستاورد من از حضور در کارآموزش، این بود که عملاً فهمیدم هرگز برای یادگرفتن دیر نیست. اگر برای زمان خود ارزش قائل هستید، برای شرکت در کارآموزش پروکسیما تردید نکنید.